دست نوشته های ساکت

ساخت وبلاگ

مدت زیادی است که دست از نوشتن کشیده ام... دست نوشته های ساکت...
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2saaket8 بازدید : 7 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 4:01

تو هم بزرگ می شوی، بدون دست و پا زدنتو هم به قله می رسی، فراتر از خیال منتو هم به خواب می روی، میان شوق ایده هاتو هم تلاش می کنی، سحر برای پا شدنتو هم کنایه می زنی به چرخ سرخوش فلکتو هم درخت می شوی می دست نوشته های ساکت...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2saaket8 بازدید : 63 تاريخ : شنبه 29 تير 1398 ساعت: 14:36

امشب یاد اولین باری افتادم که شعر نوشتم. تقریباً هیچکدوم از شعرهایی که تا حالا نوشتم رو حفظ نیستم. ولی چند خط اول از این یکی رو حفظم. یادش بخیر... اون موقع کلمه "سیاه" رو "سیه" نوشتم، و حس میکردم درون دست نوشته های ساکت...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2saaket8 بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 28 مرداد 1397 ساعت: 0:22

اکسیر من، نه اینکه مرا شعر تازه نیست

من از ”تو” می نویسم و این کیمیا کم است

دست نوشته های ساکت...
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2saaket8 بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 28 مرداد 1397 ساعت: 0:22

من آسمانی بی امان، هر روز و شب بارانی امدر قلب آذر دارم و با دیگران آبانی ام سوزان چو خورشید جهان، سوزنده چون برگ خزانسرخ از نشاط سینه ام، زرد از تب پنهانی ام سرگشته و بی منزلم، آزادم و پا در گِلمهمزاد باد و بادبان، در جسم خود زندانی ام دلتنگ روی ماه تو، بیزار از اشک و آه توسالی به من یک سر بزن! من تشنه ی مهمانی ام باران که می بارد بیا، بوران که می آید بروگرمم سراپا نزد تو، من چای در فنجانی ام این گوش و آن لبهای تو، این چشم و آن دریای تواشکی بریز اکنون که خود با گریه می خندانی ام این سو و آن سو بی امان، گشتم به هر سوی جهاندیدم نه اینم من، نه آن. من آنکه خود می دانی ام گر عمر، پر حاصل شود، از غ دست نوشته های ساکت...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : آبانی, نویسنده : 2saaket8 بازدید : 58 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 7:28

کاش می شد که تو هم مثل کبوتر باشی پر بگیری و نرنجم که سبک پر باشی کاش می شد که تو را دید و نترسید، اگر ساعتی چند، رها از منِ خودسر باشی کاش گلچین زمان، خار به دستش می رفت تا نخواهی چو گلایل، گل پر پر باشی کاش در قصه ی تقدیر ازل ممکن بود فصل غمگین مرا قسمتِ آخر باشی کاش می شد که به هر سو که نگاهم می رفت پشت هر پنجره و پرده و هر در باشی... کاش هر آینه تصویر تو را در خود داشت تا در آغوش من اینگونه برابر باشی کاش می شد به امید گل سرسبز بهار فارغ از سوز زمستانِ سراسر باشی کاش معنای سفر، رفتن و برگشتن بود تا که فرصت بکنی آدم دیگر باشی... - - - - - - - کاش عاشق شدن، آغاز غم و رنج نبود کاش ای دست نوشته های ساکت...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2saaket8 بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 7:28

راه به راه، گم تر می شود این مرد روز به روز پیشانی اش پنهان تر می شود پشت انبوه موی سراسیمه و بی شانه ات و جشمهایش آنقدر بسته می مانند، تا خواب سپری شود چمدان را رها می کنم تا سر بخورد و گوشه ای از ایستگاه به دیواری بخورد تا با صدای جیر جیر چرخ خسته اش در میان لباس های تا نشده ام برقصم و حوله ای که هنوز خشک می کند اشک های زیر دوش را و ریش تراشی که جا گذاشتمش، تا لبهایم پوشانده شوند آخر اینجا سکوت کر کننده بی رحمیست، که از شنیدن زمزمه نامت عاصی است اینجا شعله کم نوریست که گرمم هم نمی کند فقط چند نفس حبس شده ام را به دود آغشته می کند اینجا ناکجاست که نه "تو"یی در خانه هایش خوابیده باشد و نه "من" دست نوشته های ساکت...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2saaket8 بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 7:28

در تاریکی مطلق، حواس انسان به بیشترین سطح توانایی خود می رسند... چشم، پرتوی نور شمعی را از ده کیلومتر دور تر می بیند. گوش، صدای پر زدن پرنده ای را از صد متری می شنود. بینی، بوی علف کوچکی را از بیست متری استشمام می کند. زبان، مزه قطره بارانی بر روی لب را می چشد. و پوست، عبور نسیم خنکی را به خوبی حس می کند. ولی هیچ انسانی دوست ندارد در تاریکی مطلق زندگی کند! زیرا به خوبی می داند که برداشتن یک قدم سی سانتی متری برای یک مرد صد و هفتاد و پنج سانتی متری تا چه اندازه دشوار خواهد بود... دست نوشته های ساکت...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : دوربین دید در تاریکی مطلق,عینک دید در تاریکی مطلق,تاریکی مطلق در دی ماه,فرو رفتن زمین در تاریکی مطلق,عکاسی در تاریکی مطلق,زمین در تاریکی مطلق,دید در تاریکی مطلق,خوابیدن در تاریکی مطلق,خواب در تاریکی مطلق,جهان در تاریکی مطلق, نویسنده : 2saaket8 بازدید : 169 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 16:39

برای قاب عکسی نو کسی دیوار می سازد

برای یادگاری ها کسی انبار می سازد

 

برای یاد لبخندت که بی اندازه زیبا بود

میان خواب و بیداری، کسی افکار می سازد

 

به روی صورتم دستی نقاب تازه می بندد

دلم بی وقفه می گرید، لبم بی وقفه می خندد

 

درون سینه الهامی طنین انداز می گوید

شبی... جایی... کسی... شاید، به دوشم بال می بندد

دست نوشته های ساکت...
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2saaket8 بازدید : 171 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 16:39

میان خواب نیمه شب و چُرت صبح زود... هم میان ماه روشنی که با ستاره بود... هم   میان سرگذشت من که با (تو) میشود به سر میان سرنوشت خود که (من) در آن نبود... هم   میان کام تشنه و خیال روزه داشتن میان بانگ سرکش و دعای بی سجود... هم   میان آنکه می کشد... به پیچ موی یار دست میان او که می رسد به پیچ دود عود... هم   میان پر گشودن و رها شدن در آسمان میان بام خانه و قفس که خانه بود... هم   میان دل شکستن و هوای گریه داشتن میان آنکه دل برید و از تو دل ربود... هم   میان آن دو چشم هم... میان این دو رود... هم میان این و آن بمان... که تار بین پود... هم... دست نوشته های ساکت...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته های ساکت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2saaket8 بازدید : 109 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 16:39